دل عاقل و عقل دیوانه
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۴۵ ب.ظ
بگیر از من این هردو فرمانده را
دل عاقل و عقل دیوانه را
تو آن را که خواهی نه, من نیستم
خودم هم نمی دانم اما که من کیستم
ز پا تا سرم دم به دم با تو بود
ز این بی دلی اینک اما چه سود
خوشا آن زمان در دلم زیستی
کنون لیک می بینمت کیستی؟
بس است عاشقی دل سپردن خطاست
که عاشق کسی شد که از عقل کاست
درون دلم ردپای کسی است
نمیخواهد این عقل باور کند رد کیست
من آن هم نگشتم که خود خواستم
گذشت عمر و سرمایه ام کاستم
- ۹۲/۰۹/۰۶
- ۲۳۶ نمایش