نسیه!
ما نسیه طلب باشیم، از نقد گریزانیم
در غمکده ی دنیا ، دل را به خدا دادیم
- ۰ نظر
- ۲۹ آبان ۹۲ ، ۰۹:۲۳
- ۲۲۶ نمایش
ما نسیه طلب باشیم، از نقد گریزانیم
در غمکده ی دنیا ، دل را به خدا دادیم
هر لحظه میشمرد به سالی و می گذشت
وقت از سرش به سختی سخن بی قرارها
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی قاعده ها، اختیار ها
خطی دگر کشید به طومار سرنوشت
خطی به وسعت گذر ماه و سالها
خطی دگر موازی خط های دیگرش
خطی به دقت گذر روزگارها
خطی کشید به بخت نگون گشته ی خودش
خطی به تلخی عرق می گسارها
خطی دگر به روی دل خویشتن کشید
خطی به وسعت همه ی انتظارها...
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نظر باز به من می نکنی
...
دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
...
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
در حال تکمیل
هر لحظه گفته ام که بدان
ابر سرنوشت؛
ما چترمان خداست ، بباری ملال نیست...
ما عاشقت شدیم
نه از حسن ظاهرت
علت برای عشق دلم خط و خال نیست...
هر لحظه همچو سال
دگر تا به کی فراق؟
مویم سپید گشت و دگر حس و حال نیست...
گردید، دل اسیر و
شد از عرش خود به زیر
چون کارهایمان همه طبق قرار نیست...
من دوست دارمت
این حالت خوشیست
حتی اگر نهایت عشقم وصال نیست...